امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

کوچولوی من ، نفس بابا و مامان

امیرعلی و باغ انار

سلام امیدم اینجا عشق مامان 7 ماه و 25 روزش هست ، که با خاله و مامان جون رفتیم باغ خیییلی بهمون خوش گذشت ، تو هم کلی کیف کردی ، مامان جونم رفت از توی باغ یه هندونه کوچولو پیدا کرد و برات آورد ، تو هم کلی باهاش بازی کردی الهی مامانی قربونت بشه...        ...
10 آبان 1394

عکس های 7 ماهگی عشقم

  سلام عشق مامانی همیشه به خودم میگفتم باید از لحظه لحظه های مادر بودنم به خوبی استفاده کنم تا یه روزی نرسه که به خودم بگم اصلا نفهمیدم امیرعلی چه جوری بزرگ شد....ولی الان که هفت ماهه که از به دنیا اومدنت گذشته به عقب نگاه میکنم می بینم چه زود داره میگذره ، نمی دونم از گذشت زمان با این سرعت خوشحال باشم یا ناراحت ... ولی اینو می دونم که از اینکه خدا یه فرشته ی نازی مثل تو رو بهمون داده خییییلی خوشحالم و هر چی شکرش کنم بازم کمه ... خدایا بخاطر این نعمت بزرگ ازت ممنونم  خب بریم سراغ عکسا تو این عکسا امیرعلی 7 ماه و 3 روزش هست که با عمو حمید و خاله نگار رفتیم پارک آبشار راستی یادم رفت برات بنویسم که وقتی 5 ماه و 10 روزت بود...
10 آبان 1394

امیرعلی و حرم امام رضا (ع)

سلام پسر گلم یه مدتی بود من و بابایی خییلی دلمون هوای حرم امام رضا کرده بود ،که یه روز از اداره به بابایی زنگ زده بودن و گفته بودن می تونید 2 روز دیگه برید مشهد ، که بابایی هم قبول کرده بود و با مادر و آقاجون و عمه ملیحه رفتیم مشهد... خدایا شکرت خییییلی خوشحالیم... راستی اولین باری که رفتی مشهد 6 ماه و 8 روز داشتی که مصادف شده بود با دحوالارض و روز زیارتی بود و خییییلی حرم امام رضا شلوغ بود خب حالا بریم سراغ عکسا   امیرعلی در حال آماده شدنه که بره حرم بعد از اینکه از مشهد برگشتیم با مادر و آقاجون و عمه ملیحه رفتیم شاه عبدالعظیم زیارت...
28 شهريور 1394

اولین مروارید امیرعلی جوونه زد

وااااای خدایا شکرت 6 ماه و 1 روزگی امیرعلی جونم با کلی تغییرات  همراه بود ، اولین غذا رو خوردی و اولین دندونت جوونه زد... ولی ناگفته نمونه که با چشم نمیشد دندونت رو دید اگه دست میذاشتیم می فهمیدیم که دندون داری ایشالا هروقت که وقت کردم برات آش دندونی درست می کنم بالاخره تو 6 ماه و 19 روزگی تونستم یه عکس از دندونت بگیرم ولی درست واضح نیست ...
28 شهريور 1394

اولین غذای امیرعلی

گل پسرم 10 شهریور ،  6ماه و 1 روزه شدی  که شروع کردم بهت فرنی دادم ....ناگفته نمونه که خییییلی استرس داشتم ، ولی همون روز با شوق و ذوق و عشق و علاقه برات اولین غذات رو درست کردم... راستی اولین فرنی که برات درست کردم با شیرمادر درست کردم که خیلی دوست داشتی ولی روزای بعد که با شیر پاستوریزه درست می کردم خیلی دوست نداشتی... اینم از اولین فرنی که با شیر مادر درست کردم برات نفسم اینجا پسری منتظر که بدونه مامانی می خواد چیکار کنه .... خدایا یعنی این چیه... من باید با این چیکار کنم ؟؟؟   اینم امیرعلی جونم بعد از خوردن فرنی که داره تلویزیون تماشا می کنه الهی مامانی فدای اون چشمات بشه ...
28 شهريور 1394

6 ماهگی گل پسرم

سلام امید مامانی خدا رو شکر می کنم بخاطر وجود تو ، خیلی خوشحالم که با اومدنت شادی خونمون رو چند برابر کردی از خدا می خوام که بهمون کمک کنه و بتونیم از تمام لحظات با تو بودن به خوبی استفاده کنیم امیرعلی جونم من و بابایی عاشقانه دوستت داریم خب .... خدا رو شکر گل پسرمون 6 ماهه شد اینم از 6 ماهگی امیرعلی جونم ، دقیقا اینجا امیرعلی 6 ماهشه که با عمه خدیجه و خانوادش و عمه نرگس رفته بودیم پارک آبشار ، کلی بهمون خوش گذشت .....   ...
28 شهريور 1394