عکس های چهار ماهگی امیرعلی
هرچی بزرگتر میشی بیشتر عاشقت میشیم کوچولوی ما...
پسرکوچولوی ما توی 4 ماهگی مدام دستاتو می خوری و از این کارت کلی لذت میبری
و منم دایم در حال شستن دست هات هستم...
الان که دارم اینا رو برات می نویسم شما توی بغلم خوابیدی...
خب دیگه بریم سراغ عکسات
اینجا پارک آب و آتش ، شما سه ماه و نیم داشتی
وقتی امیرعلی آواز می خونه......
اینجا داشتی آواز می خوندی و کلی از صدات لذت می بردی ، همه بهت نگاه میکردن و کلی ذوقت می کردن...
الهی مامانی فدای خوابیدنت بشه.....
پسرم دستاشو مشت کرده و داره شعار میده .... مرگ بر آمریکا....
امیرعلی درحال تماشای تلویزیون
خیییلی دوست داشتی که بشینی و اطرافت رو ببینی ، اینجا هم روی پای بابایی نشستی و دوتایی دارین تلویزیون تماشا میکنین...
الهی مامانی قربون اون چشمات بشه....
الهی مامانی قربون انگشت خوردنت بشه
کلی منتظر بودیم ببینیم کی می تونی دستت رو بخوری ، آخه احساس میکنم می خوای دندون در بیاری آخه دوست داری هرچیزی رو دیدی بخوری
اینم اولین باری که رفتی باغ موزه دفاع مقدس...
با عمو ایوب و خاله منصوره رفتیم ، خیییییلی خوش گذشت...ماه رمضان بود رفتیم نمایشگاه قرآن
نفس مامانی اینجا پارک شهرک صدرا هست...اولین باره که رفتیم اونجا...به نظرم پارک قشنگی بود...
راستی یادم رفت بگم که شما وقتی سوار ماشین شدیم خوابیدی...
وقتی رسیدیم اونجا،می خواستیم از ماشین پیاده بشیم بیدار شدی...
اولش هرکاری می کردیم نمی خندیدی و فقط اطرافت رو نگاه میکردی...
الهی مامان فدای لبت بشه که دایم داری می خوری ...
راستی اینجا تازه از حمام در اومدی...با بابایی بردیمت حمام ...